سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
برگرد آقا
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : دوشنبه 90 تیر 20
زمان : ساعت 7:16 عصر

 

وقت ظهورت دیر شد برگرد آقا

دل در غمت زنجیر شد برگرد آقا

ارض و سماءوماه وخورشید وستاره

بی تو همه دلگیر شد برگرد آقا

چندی دلم خوش بود با کنج خرابات

میخانه هم بی پیر شد برگرد آقا

آن روز اول از قدومت خار گل شد

گلها همه شمشیر شد برگرد آقا

دنیا پرستی و غروروعیش ناپاک

در بین ما واگیر شد برگرد آقا

از فعل بد، ذکر و مناجات و دعا هم

مهجورو بی تاثیر شد برگرد آقا

آیات والعصر-ان الانسان لفی خسر

در غیبتت تفسیر شد برگرد آقا

آن خوابهای بد که دشمن بهر ما دید

یک یک همه تعبیر شد برگرد آقا

پیر خراسانی زدست یار بد عهد

از زندگانی سیر شد برگرد آقا

گفتی می آیی گر جهان را ظلم گیرد

این فتنه عالم گیر شد برگرد آقا

ترسم که روی خود در آیینه ببینم

این نوکرت هم پیر شد برگرد آقا

در چشم تار منتظر پایان این شعر

اشک غمت تکثیر شد برگرد آقا




برچسب ها: امام زمان(عج) (11)، | نظر


بحر طویل ولادت حضرت عباس علیه السلام
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : سه شنبه 90 تیر 14
زمان : ساعت 12:42 عصر

 

پس از حمد و ثنای احد واحد غفار،وباکسب اجازت زنبی احمد مختار،به فضل و مدد حیدر کرار،باذن گل باغ نبوی مادر احرار،به لطف حسن آن یوسف بیرون شده از چاه،و در سایه الطاف حسین ابن علی آنکه بود بر همگان شاه،کنون هست مراعزم نوشتن زاوصاف یکی ماه،زاحساس و گل یاس و زیاقوت بدخشان وزفیروزه و الماس و زفخرو شرف قاطبه ناس،همان دشمن دیرینه خناس،همان کس که دو چشمش یم ودریاس،وزانوی تلمّذ بنهادند به درس ادبش نوح و مسیح ویسع و یوسف و الیاس،همان شاه، همان ماه،همان ماه بنی هاشمیان حضرت عباس،همان حضرت ساقی،همان حضرت سقا.

 چوآدم زخدا در بدنش روح،چوایوب به صحرای بلا صابر و نستوه،به دریادلی نوح،چوداوود و سلیمان بودش هیمنه چون کوه،به یوسف بخدا طعنه زده نور جمالش،خط و خالش،چه بگویم چه نویسم چه بخوانم زکمال وزجلالش ،دمش معجز عیسی،رخش جذبه موسی،گدایان درش اهل خرابات مغان و حرم و دیر و کلیسا.

والقصه گذشتست سه روزی و شده چارم شعبان،خبرهاست کنون بر در میخانه جانان،همه خندان همه شادان ،همه مسرور و غزل خوان،که آمد زره آیینه یزدان ، دلش جلوه ایمان ،لبش قاری قرآن،امیر حرم و ساقی طفلان.یکی ناد علی خوانَد واسپند بسوزانَد وگرد سر عباس بگردانَد و گوید که عجب روش به قرص قمری مانَد وچون بدر تمام است،ولی نیست عجب جلوه فرزند امام است.زجنت خبرآمد،الا معتکفین هوش!دعا را اثر آمد،زباغ علوی وه که چه نیکو ثمر آمد،دگر بار علی را پسر آمد،پس از جلوه والشمس حسین ابن علی و القمر آمد،که روشن کند از نور رخش ارض و سما را.

رخش ماه ودستان کریمش بجهان هست یدالله ،و در خیمه و خرگاه حسینی اسد الله،بنفسی زشرف گفته به او شاه،بالله قسم صحن و حریمش حرم الله،ملائک همه مبهوت مقامش،زمشی و زمرامش،وشاهان جهان جمله گدایان غلامش،وفاداری واحساس و ادب تابه ابد خورده به نامش،که در کشور جان نیست جز او سکه رایج و در منزلتش بس که بود باب حوائج وباشد که کنون روزی این جمع کند کرببلا را.




برچسب ها: حضرت عباس(ع) (2)، | نظر


نگار آمد
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : یکشنبه 90 تیر 12
زمان : ساعت 11:38 عصر

نگار آمد ، نگار آمد،نگار گلعذار آمد

بهار آمد،بهارآمد،بهار پایدار آمد

نسیم آمد، نسیم آمد،نسیم باغ و بستانها

شمیم آمد، شمیم سیب سرخ آبدارآمد

خمار آلودگان مژده، که از میخانه کوثر

شراب آمد، شراب آمد، شراب خشگوار آمد

کریم، آمد کریم، آمد به دلداری سائلها

طبیب آمد ،طبیب آمد، طبیب قلب زار آمد

خلیل آمد ،خلیل آمد، تبر بردوش و بت افکن

کلیم آمد، کلیم آمد، کلیم بردبار آمد

مسیح آمد، مسیح آمد، به غمخواری مشتاقان

عزیز آمد، عزیز آمد،عزیز مصر یار آمد

نبی آمد، نبی آمد، به حسن صورت و سیرت

علی آمد ،علی آمد، علی نامدار آمد

شکیب آمد، شکیب آمد، شکیب مادرش زهرا

غریب آمد، غریب آمد ،حسن را همقطار آمد

قیام آمد ،قیام آمد، قیامت قد و محشر رو

سوادین زلف وسیمین رو، قرین لیل و نهار آمد

سحاب آمد، سحاب آمد، سحاب رحمت یزدان

جهان آمد، جنان آمد، دو عالم را مدار آمد

شفیع آمد، شفیع آمد، به آزادی دربندان

ربیع آمد، ربیع آمد، بهار اندر بهار آمد

امام آمد، امام آمد، شه خیر الانام آمد

به میدان جوانمردی، یگانه تکسوار آمد

حسین آمد، حسین آمد، مرا نوردو عین آمد

مرا دنیا، مرا عقبا، مرا دارو ندار آمد

 




برچسب ها: امام حسین(ع) (5)، | نظر بدهید


شهادت امام کاظم(ع)
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : دوشنبه 90 تیر 6
زمان : ساعت 12:8 عصر

 

یارب به زندان بلا برلب رسیده جان من

اشک غریبی می چکد ازدیده بر دامان من

گرچه اسیر ظالمم، اما امیر عالمم

حور و قصور وانس و جن فرمانبر فرمان من

با اینکه زار و خسته ام؛ در کنج محبس بسته ام

اما گره های گران باز است با دستان من

رسم اسارت را ببین –حجم جسارت را ببین

حرمت نمی دارد نگه این خصم بد پیمان من

می آزماید او چرا باسنگ شهوتها مرا

غافل بود از اینکه چون آهن بود ایمان من

رقاصه وارد شد به من،بگذشت چندی زین مهن

از آنهمه مهجوریم او هم شده حیران من

وقت سحر سیلی زند، بر این رخ نیلی زند

افطار با مشت و لگد سندی کند احسان من

زنجیر و کند وسلسله-دشنام و رقص و هلهله

عالم ندیده ظالمی مانند زندانبان من

آنقدر از غم تا سحر می ریخت اشکم از بصر

تاعاقبت گردید زهر کین بلا گردان من

باید که ناله کم کنم،کمترفقان ازغم کنم

زیرا که امشب از جنان زهرا بود مهمان من

 




برچسب ها: امام کاظم(ع) (3)، | نظر بدهید



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا