سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سلام آقا
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : جمعه 91 دی 22
زمان : ساعت 7:52 عصر

الا که جانی و جانانه ام  سلام آقا
گدای کهنه این خانه ام سلام آقا
الا که مقصد پرواز دل بود حرمت
فدای تو سر و جانم کم منو کرمت
من آمدم که مرا نزد خویش جا بدهی
کبوترانه به دستت مرا غذا بدهی
تمام عمر چو گردی برآستان تو ام
نگاه مرحمتی کن  گدای خوان تو ام
اگر چه قلب مدینه زرفتنت خون بود
ولی قدوم تو براهل مرو میمون بود
حدیث سلسله تو کمند پای دلم
به شرط آنکه تو باشی شروطهای دلم
خدا به علم بسی وجهه و نسب داده
تو را که عالم آل نبی لقب داده
زهر کجا که گذشتی شد از رخت پر نور
هنوز عطر تو دارد هوای نیشابور
توای که بر سر پیمان خویش می مانی
گواه حرف من آن پیرمرد سلمانی
سخن گزافه چه گویم چرا که می دانی
تمام هستی و هست تمام ایرانی
وصالتان که به دل آرزوی دیرین بود
برای اهل خراسان چقدر شیرین بود
به غصه گفت هر آنکس زشهرتان رد شد
خوشا به حال دل آنکه اهل مشهد شد
توان روضه ندارم برس به فریادم
ببین که از عمت آقا توان زکف دادم
فغان ز لحظه تلخی که با دل مضطر
برون شدی ز در قصر او عبا برسر
فدای غربتت آقا چقدر مظلومی
فتاده لرزه به جسمت چرا که مسمومی
چنان وجود تو را زهر پر شرر پر کرد
که می شود ته این روضه را تصور کرد
همین قدر بنویسم که زهر کارت ساخت
میان کوچه چو مادر تو را زپا انداخت
کنون زحجره تو بوی سیب می آید
شمیم روضه یابن شبیب می آید
اگر غبار غریبی نشسته روی سرت
ولی ببین که رسیده کنار تو پسرت
بگو که گریه گنم بر تو یا برای حسین
بگو که روضه بخوانم زه ماجرای حسین
((نه ذوالجناح دگر تاب....))تضمین
اگرچه از غم کرببلا عزاداریم
چه جای شکوه که در شهرمان رضا داریم
اگر چه کمتر از آنم که دعبلت باشم
خداکند زغلامان منزلت باشم






برچسب ها: امام رضا(ع) (1)، | نظر


فدای سرت
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : چهارشنبه 91 دی 13
زمان : ساعت 12:1 صبح

 

دوباره روضه گرفته دلم برای سرت

دمی نشد که نباشد به دل هوای سرت

چهل شبست که من قصه گوی مهتابم

چهل شبست که گفتم ز ماجرای سرت

شروع قصه من تل خاکی و وقتی

که بوسه زد لب آن دشنه برقفای سرت

وناگهان شب تاریک ما چراغان شد

دمی که بر سرنیزه نشست نای سرت

تو راهی سفر کوچه های کوفه و شام

و من چقدر دعا خوانده ام برای سرت

الا که دُرّ یتیمی و آشنای یتیم

روا نبود شود سنگ آشنای سرت

اگر سیاه و کبودم فدای روی مهت

اگر شکسته سرزینبت فدای سرت

بخوان دوباره بر این قوم خواب،مُزّمِّل

بخوان که قول ثقیلاست آیه های سرت

شکست نافله ام در قنوت وقت سحر

شنیدم از سر نی تاکه ربنای سرت

شبی به دیر مسیحی شبی به کنج تنور

چه حاجتی که روا گشت با دعای سرت

در ازدحام سرت زیر دست و پا گم شد

دویدم و نرسیدم به گرد پای سرت

هنوز خاطره ای مایه عذاب منست

صفیر چوب به لب خورده و صدای سرت

چه کرد با سرتو آنقدر بگویم که

رقیه گفت ببوسم من از کجای سرت

نیامدم که زیارت کنم مزار تورا

زراه دور آمده ام جان دهم به پای سرت

توای که خون خدایی تو ای که ذبح عظیم

خدا نوشته برای تو و منای سرت

 




برچسب ها: اربعین (1)، | نظر بدهید


سیاه شال عزا
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : جمعه 91 دی 1
زمان : ساعت 12:26 عصر

امشب دوباره نغمه یاهو گرفته ام
چون شانه دست خویش به گیسو گرفته ام
یک عمر در مقابل آماج مشکلات
با یا حسین قوت زانو گرفته ام
از هرچه داشت رنگ تعلق رها شدم
تا با سیاه شال عزا خو گرفته ام
این آتشی که در دلم از داغ کربلاست
تنها به یک اشاره ابرو گرفته ام
عمریست بین بزم عزا گریه می کنم
من آبرو کنار همین جو گرفته ام
مادر مرا برای شما شیر داده است
این تحفه را ز مرحمت او گرفته ام
گر نوکری خانه ارباب می کنم
این رتبه را ز ضامن آهو گرفته ام
عبد سیاه پای شما رو سپید شد
من هم زهرچه غیر شما رو گرفته ام




برچسب ها: امام حسین(ع) (5)، | نظر



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا