با هرم هر نفس ز فراسوی سوخته
آید صدای ناله از آن کوی سوخته
ساقی کنار میکده افتاده از نفس
دور و برش پر از خم مینوی سوخته
جویی زاشک بر تن رخساره اش روان
رویش زفرط گریه چنان جوی سوخته
یک گل ستان پر از گل یاس محمدی
اما بجای عطر گلش بوی سوخته
نفس نبی و سینه بریان ز درد و داغ
یاس نبی و سینه و بازوی سوخته
از شام غسل بهر علی یادگار ماند
دست شکسته ,صورت و پهلوی سوخته
طوفان شد و رسید مصیبت به کربلا
در خیمه ها به پاست هیاهوی سوخته
تاکربلا دوید همان آتش جفا
ناگه رساند پنجه به گیسوی سوخته
آنشب لباس دخترکی گر گرفته بود
لرزان میان دشت چو آهوی سوخته
در کورنای شام تنش سوخت همچو شمع
از او نمانده بیش ز سوسوی سوخته
میزان روز حشر بود دست فاطمه
ماییم و روز حشر و ترازوی سوخته
فرداکه مردمان همه از هم فراریند
چشم امید ماست به بانوی سوخته
برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر