آن شب که جسم دخت نبی را زخانه میبردند
تاب و توان و جان علی را زخانه میبردند
تبدار و اشکبار و شب تار و بی قرار
دریای دردهای علی را کرانه ...میبردند
آن نیمه شب بهانه خلق تمام خلقت را
بر شانه های زخمی دل بی بهانه میبردند
روشنترین نشانه آیات نور راآرام
با جسم پر نشان بسوی بی نشانه میبردند
بر شانه های خیل ملک زیر نورروشن ماه
خورشید را به خاکسپاری شبانه میبردند
تنها نه اینکه همسر مولاومادر حسنین
روح تمام کون و مکان را به شانه میبردند
ما داغدار غربت آل کساء شدیم همه
زآن دم که دست بسته علی را ز خانه میبردند
اهل سقیفه زآتش این درب نیم سوز
تا خیمه های زینب کبری زبانه میبردند
از کوچه های شهر مدینه به دست خفاشان
بهر سه ساله دخترکی تازیانه میبردند
باور کنید گر آن میخ در امان میداد
هرگز سر حسین سرِ نیزهها نمیبردند
سوی یزید ازین سفر شوم قوم پلید
رأس عزیز فاطمه را نوبرانه میبردند
برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر