سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آی قصه ،قصه، قصه
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : دوشنبه 92 اردیبهشت 2
زمان : ساعت 4:41 عصر

آی قصه،قصه،قصه،یه قصه ای که راسته

قصه که نه درد دل،ازیه دلشکسته

راس راسی خیلی وقته ازشهدانخوندم

الان چه جوری اینجام؟خدامی دونه موندم!

میاین بریماونجاکه دلامی شه صیقلی

هرکی میادبادلش،پربزنه... یاعلی

حالایه آفتاب داغ،یه خاکریزویه صحرا

یه گردان بسیجی،یه سربند یازهرا

یه روضه خون که روضش؛ماجرای یه کوچست

اگه می خوای بدونی اینجا کجاست؟شلمچست

راستی عجیب نیست که بعدروضه مدینه

جای تموم زخما رو پهلو بود و سینه

بین شماکسی هست نرفته باشه مکه

پس حالا با ما بیاد برا طواف فکه

میون میدون مین یه تابلوهست میبینی

نوشته روش مقتل سیدمرتضی آوینی

حالابراکربلادل کی هوائیه

بلندبگه یاحسین تابریم طلائیه

اینجاروکه می بینین یه تیکه ازبهشته

هرکی حسینی شده همینجااسم نوشته

حاج ابراهیم همت،خرازی و باکری

حاج احمدکاظمی،شهید حسن باقری

طلائیه انگاری هنوزداره مشتری

شهیدمحمدزاده،نورعلی شوشتری

اونکه واسه شهادت دلش همیشه تنگه

بی شهدا زندگیش خالی ازآبورنگه

بگذریم ازجبهه وخاطره های دیروز

بزاربراتون بگم ازقصه های امروز

راستی شما می دونین شیمیایی یعنی چی

یتیمی وغصه بی بابایی یعنی چی

سخته واسه یه دخترکه دخترشهیده

حتی واسه یه بارم اون باباشو ندیده

تاحالازخم زیرپامصنوعی رودیدین

یامزه نشستن روویلچروچشیدین

آه ازدل خالی ازیه روزخوش کشیدین

ازباباتون وقتیکه موجیه فحش شنیدی

مادرمفقوداثردیدین چه حالی داره

دیدین که داغ جوونچی به سرش میاره

پرسیدن ازاونایی که پدرشهیدن

بعدجگرگوششون ازماهاچی شنیدن

یکی میگه که بنیادبهش همه چی داده

اون یکی میگه دولت چی داده وچی داده

خدامیدونه دلش چقدرزطعنه ریشه

آخه یکی نیست بگه هیچی پسرنمیشه

خداچه صبری داده به همسرشهیدا

اونا که عمری شدن دربه درشهیدا

زن جوون وچندتایتیم قدونیم قد

سختی کارخونه مشکل رفت وآمد

القصه زشته که ماچشمامونوببندیم

تا کسی ازشهیدامیگه بهش بخندیم

اگه می خواین بدونین مشی ومرامشونو

بیاین براتون بگم تیکه کلامشونو

هرکی می خوادکه باشه توسایه هدایت

بایدکه صف ببنده پشت سرولایت

 

 




برچسب ها: شهدا (8)، | نظر



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا