بازجبهه؛بازسنگر،باز جنگ
خاطرات تلخ و شیرین و قشنگ
فرصت از آینه بردن غبار
اول پاییزگفتن از بهار
دیدنیها را شنفتن مشکلست
از عملها حرف گفتن مشکل است
جنگ ما هرگز برای نان نبود
یا فقط آزادی ایران نبود
جنگ ما جنگ دفاع از خاک نیست
این چنین جنگی که هرگز پاک نیست
جنگ ما حق بر علیه باطل است
گر چنین باشد مرادت حاصل است
جنگ ما راه رسول الله بود
خود جهاد فی سبیل الله بود
حرف رهبر را اطاعت فرض بود
گفته های او ملاک و مرز بود
جبهه معنای دل شیدایی است
امتداد خط عاشورایی است
جبهه سر البلا للولاست
هر کران تا هرکرانش کربلاست
رمزپیروزی و فتح جبهه ها
کار و زحمت بود اما بی ریا
کارها تنظیم با وقت نماز
بهترین تفریحمان راز و نیاز
قلبها آکنده از احساس بود
سکه رایج فقط اخلاص بود
لقمه هامان پاک پاک پاک بود
رنگ سال ما به رنگ خاک بود
هیچ کس خشک و زخود راضی نبود
این دعای دستها بازی نبود
هیچ کس دلبسته دنیا نبود
چفیه مخصوص مراسمها نبود
خوب بودن بین جبهه باب بود
واقعا آنجا حسین ارباب بود
گریه و سوز نماز شب چه شد
نیت محض رضای رب چه شد
راستی یار پیمبر کیست من؟
راستی سرباز رهبر کیست من؟
از بسیجیها چه می دانیم؟ هیچ
از شهیدان ما چه می دانیم؟هیچ
ما ندیدیم رفتن فرمانده را
بچه های روی مین جامانده را
ما نمی دانیم بغض درد را
مادر تنها و آه سرد را
درس ایثار حسین ما چه شد
زحمت پیر خمین ما چه شد
کاش قدری هم صداقت داشتیم
تا شهادت را لیاقت داشتیم
عشق بازی را نفهمیدیم حیف
با پرستوها نکوچیدیم حیف
عشق را تیر خلاصی می زنیم
جبهه را عنگ سیاسی می زنیم
نی که در دل قصد قربت کرده ایم
ما به این تقویم عادت کرده ایم
برچسب ها: شهدا (8)، | نظر