ای بقیع ای روز وشب رویای من
ای حریمت قرب او ادنای من
وادی توازطوی برده سبق
خاک پاکت صفحه سینای من
اشک وچشم وسینه ودل از غمت
باده و جام و خم و مینای من
حجر غربت بزم بزم بی شمع و چراغ
هر سه یکجا گشته جان فرسای من
روز و شب از دوریت ای با صفا
اشک در چشم و به لب آوای من
نور زهرا آن مه مدفون تو
چلچراغ خلوت شبهای من
خاک پای مجتبایت ای بقیع
مرهمی بر این دل شیدای من
ناله های سید سجاد تو
شد شررافروخت سر تا پای من
قبر باقر گر ندارد بقعه ای
لیک باشد جنت الماوای من
گردی از خاک قدوم صادقت
توتیای چشم نابینای من
جان دهم بهر وصال کوی تو
آری آری این بود سودای من
صد چو شیرین در رهت فرهاد وش
صدچو مجنون در پی لیلای من
گشتم اما وای من افشانشد
محبط آن سر ناپیدای من
مانده اندر بغض نایم این نوا
وای من زهرای من زهرای من
منتظر این شعر مهر یار بود
تومگو آمد برون از نای من
برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر