نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : سه شنبه 90 تیر 14
زمان : ساعت 12:42 عصر
پس از حمد و ثنای احد واحد غفار،وباکسب اجازت زنبی احمد مختار،به فضل و مدد حیدر کرار،باذن گل باغ نبوی مادر احرار،به لطف حسن آن یوسف بیرون شده از چاه،و در سایه الطاف حسین ابن علی آنکه بود بر همگان شاه،کنون هست مراعزم نوشتن زاوصاف یکی ماه،زاحساس و گل یاس و زیاقوت بدخشان وزفیروزه و الماس و زفخرو شرف قاطبه ناس،همان دشمن دیرینه خناس،همان کس که دو چشمش یم ودریاس،وزانوی تلمّذ بنهادند به درس ادبش نوح و مسیح ویسع و یوسف و الیاس،همان شاه، همان ماه،همان ماه بنی هاشمیان حضرت عباس،همان حضرت ساقی،همان حضرت سقا.
چوآدم زخدا در بدنش روح،چوایوب به صحرای بلا صابر و نستوه،به دریادلی نوح،چوداوود و سلیمان بودش هیمنه چون کوه،به یوسف بخدا طعنه زده نور جمالش،خط و خالش،چه بگویم چه نویسم چه بخوانم زکمال وزجلالش ،دمش معجز عیسی،رخش جذبه موسی،گدایان درش اهل خرابات مغان و حرم و دیر و کلیسا.
والقصه گذشتست سه روزی و شده چارم شعبان،خبرهاست کنون بر در میخانه جانان،همه خندان همه شادان ،همه مسرور و غزل خوان،که آمد زره آیینه یزدان ، دلش جلوه ایمان ،لبش قاری قرآن،امیر حرم و ساقی طفلان.یکی ناد علی خوانَد واسپند بسوزانَد وگرد سر عباس بگردانَد و گوید که عجب روش به قرص قمری مانَد وچون بدر تمام است،ولی نیست عجب جلوه فرزند امام است.زجنت خبرآمد،الا معتکفین هوش!دعا را اثر آمد،زباغ علوی وه که چه نیکو ثمر آمد،دگر بار علی را پسر آمد،پس از جلوه والشمس حسین ابن علی و القمر آمد،که روشن کند از نور رخش ارض و سما را.
رخش ماه ودستان کریمش بجهان هست یدالله ،و در خیمه و خرگاه حسینی اسد الله،بنفسی زشرف گفته به او شاه،بالله قسم صحن و حریمش حرم الله،ملائک همه مبهوت مقامش،زمشی و زمرامش،وشاهان جهان جمله گدایان غلامش،وفاداری واحساس و ادب تابه ابد خورده به نامش،که در کشور جان نیست جز او سکه رایج و در منزلتش بس که بود باب حوائج وباشد که کنون روزی این جمع کند کرببلا را.
برچسب ها: حضرت عباس(ع) (2)، | نظر