سحر که باد صبا بی قرار می آمد
بهار طی نشده نوبهار می آمد
صدای چلچله از شاخسار می آمد
به باغ سبز ولا گلعزار می آمد
محیط عرش چراغان ز نجم و کوکب بود
چراکه فاطمه چشم انتظار زینب بود
شعاع نور رخش تا ستاره بالارفت
شمیم عطر خوشش سوی کوه و سحرا رفت
دمی که خنده کنان روی دست مولا رفت
صدای هلهله ها تا به عرش اعلا رفت
لبش شکفت چو گل دخت میر بدر و حنین
دمی که رفت در آغوش مهربان حسین
مقام قرب ملائک ز ذکر یارب او
هزار هاجر و مریم مقیم مکتب او
مقام صبر کجا و مقام و منصب او
نهفته سر جلی بین نام زینب او
نه این که زین اب است اوکه زین -الله است
همیشه نام خوشش با حسین همراه است
که گفته ات که اسیری امیر هستی تو
به شام و کوفه علی در غدیر هستی تو
به دست بسته چنان شرزه شیر هستی تو
قیام خون خدا را سفیر هستی تو
من حقیر کجا,وصف عزت تو کجا
قلم کجا و بلندای همت تو کجا
برچسب ها: حضرت زینب(س) (2)، | نظر