سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سرم درد می کند
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : یکشنبه 89 اردیبهشت 26
زمان : ساعت 7:1 عصر

ازفرط گریه چشم ترم درد می کند

درهم شکسته بال و پرم درد می کند

زان ضربه ای که دامن حیدر زمن ستاند

دستم عجیب کرده ورم درد می کند

راز میان مرگ من و محسن مرا

از زن بپرس چون کمرم درد می کند

زان سیلی شدید که برروی من زدند

بعد از سه ماه هنوز سرم درد می کند

حق رسالت نبوی شد عجب ادا

هرجا که بوسه زد پدرم درد می کند

راحت نمی توان که به یک دست شانه زد

زینب مرا ببخش آن دگرم درد می کند

هم پای چشم و گونه و هم گوشه لبم

از بغض خصم بد گهرم درد میکند

این زخم باز سینه امانم بریده است

از بس زشام تا سحرم درد می کند

ای کاش زینبم نبرد بو که شانه ام

وقتی که گیرمش ببرم درد می کند

هرعضو صورتم که در سمت راست هست

هردم زکوچه می گذرم درد می کند

از لحظه ای که محسن من شد زمن جدا

قلبم زغصه پسرم درد می کند

هرچند کوه دردم و مجروح کینه ها

از غربت علی جگرم درد می کند




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر بدهید


کاش این چنین نباشد
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : پنج شنبه 89 اردیبهشت 23
زمان : ساعت 2:15 عصر

نیلی است روی چون ماه کاش اینچنین نباشد

زهرا و زخم جانکاه کاش اینچنین نباشد

گلبرگ و ضرب سیلی خورشید و رنگ نیلی

یاس و شراره آه کاش اینچنین نباشد

بر بانوی حزینه درکوچه مدینه

بگرفته دشمنش راه کاش اینچنین نباشد

دور از دوچشم حیدر برروی ماه مادر

آثار ضرب ناگاه کاش اینچنین نباشد

درزیر دست وپاگم پیش نگاه مردم

آنهم حبیبه شاه کاش اینچنین نباشد

خورشید کل افلاک شرح حدیث لولاک

تشییع در شبانگاه کاش اینچنین نباشد

باب مراد عالم باسینه ای پر از غم

سر مینمود درچاه کاش اینچنین نباشد

 




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر بدهید


بغض فشرده در گلو
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : دوشنبه 89 اردیبهشت 20
زمان : ساعت 5:43 عصر

وقتی کند غروب به شب شمس مرتضی

آیا نماز صبح مدینه شود قضا؟

اوقات شرعی همه زآن پس عوض شود

زیرا که صبح می نشود بعد ازاین عزا

آنکس که حکم شرع به سیلی کند عوض

لله که لعنت ابدیش بود سزا

آن کو به باب رحمت حق میزند لگد

بهرش کم است هیمنه آتش جزا

در را بسوخت-سینه شکست و فدک گرفت

در حیرتم که گفت:(بود حق از او رضا)!‌ ! ! ! !    (1)

1-کنایه از جمله معروفی که اهل سنت بعد از بردن نام خلفا می گویند(رضی الله عنه)




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر بدهید


چه زود دیر می شود
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : چهارشنبه 89 اردیبهشت 15
زمان : ساعت 11:57 صبح

 

 

 

 

 

وقتی که سیل اشک سرازیر می شود

دل در دیارغصه نمک گیر می شود

باز از برای روضه دگر مهلتی نماند

یارب چه زود فرصت ما دیر می شود

یا مصطفی(ص) ببین که زاجر رسالتت

دخت جوان توست زمین گیر می شود

بیخود نبود اینکه حسن زار و خسته بود

آدم زفکر سیلی کین پیر می شود

یا صاحب الزمان(عج)مددی کن چرا که باز

دارد دوباره روضه نفس گیر می شود

وقتی صدای ناله زهرا شود بلند

حیدر دگر ززندگیش سیر می شود

ضرب غلاف و سیلی و شلاق ای خدا

زهرا (س)چه کرده است که تعذیر می شود

دیشب به خواب دیده گرفته زحق شفا

باید نشست و دید چه تعبیر می شود

یارب دلم گرفت از این روضه های سخت

کی آیه های فتح تو تفسیر می شود




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر


محبط خورشید(ویژه فاطمیه1389)
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : یکشنبه 89 اردیبهشت 5
زمان : ساعت 2:3 صبح

 

ای بقیع ای روز وشب رویای من

ای حریمت قرب او ادنای من

وادی توازطوی برده سبق

خاک پاکت صفحه سینای من

اشک وچشم وسینه ودل از غمت

باده و جام و خم و مینای من

حجر غربت بزم بزم بی شمع و چراغ

هر سه یکجا گشته جان فرسای من

روز و شب از دوریت ای با صفا

اشک در چشم و به لب آوای من

نور زهرا آن مه مدفون تو

چلچراغ خلوت شبهای من

خاک پای مجتبایت ای بقیع

مرهمی بر این دل شیدای من

ناله های سید سجاد تو

شد شررافروخت سر تا پای من

قبر باقر گر ندارد بقعه ای

لیک باشد جنت الماوای من

گردی از خاک قدوم صادقت

توتیای چشم نابینای من

جان دهم بهر وصال کوی تو

آری آری این بود سودای من

صد چو شیرین در رهت فرهاد وش

صدچو مجنون در پی لیلای من

گشتم اما وای من افشانشد

محبط آن سر ناپیدای من

مانده اندر بغض نایم این نوا

وای من زهرای من زهرای من

منتظر این شعر مهر یار بود

تومگو آمد برون از نای من




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر


زخم خاطره
نویسنده : یاسر رحمانی
تاریخ : یکشنبه 89 اردیبهشت 5
زمان : ساعت 1:56 صبح

 

امشب دیگه تنها شده بابای من

خالی شده از نور تو شبهای من

بعد از غم جدم رسول خدا

اخر شدم از مادرم هم جدا

بار دگر بینم ورا کربلا

شب که می شه بابام میره کنار قبر مادر

می خواد کمک بگیره اون از حلم وصبر مادر

مادر من وای وای

سیاه شده بعد از تو حال وروز من

گریان شده عالم زاشک وسوزمن

شانه نشد مویم زبعدت دگر

بعد از تو کردم چادرت را به سر

تاکه کنم یاری بجایت پدر

مادر دیگه نمیزارم بابام تنها بمونه

بی یارویاور بشینه بازم کنار خونه

مادر من وای وای

مادر برام روضه می خوندی از حسین

می گفتی از شاه شهید عالمین

گفتی به من که با حسین سفر کن

از زندگی بعد از حسین حذر کن

بر روی نی بر راس او نظر کن

گفتی دیگه شروع میشه رنج و غم و اسیری

یادت باشه رقیه رو باید بغل بگیری

مادر من وای وای

یه روز میاد زینب تو بزرگ میشه

تو کربلااسیر دست گرگ میشه

صدای تو باز می رسه بگوشم

که پیرهنو من به حسین بپوشم

حالا باید جام فراق بنوشم

دشمن نمی زاره بازم حسینم ببینم

دیگه باید رو ناقه های بی جهاز بشسنم

مادر من وای وای




برچسب ها: حضرت زهرا(س) (20)، | نظر بدهید



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا